1- دفعهی اولی بود که میدیدمش. راستش اصلاً دلیلی هم نداشتیم که همدیگر را ببینیم. بیشتر اصرار او بود. نشستیم توی پارک و مثل مسلسل حرف زد. من فقط گوش میدادم که چطور از رویاهایش، از فکر و تلاش سفر به ایتالیا و دلایلی که به نظرم مسخره میآمد میگفت. بعد از نمایشنامههای محبوبش گفت و دست کرد توی کیفش و "مرگ فروشنده" را بیرون آورد و داد دستم. گفت«این مال توئه». منظورش خود کتاب نبود. محتوای کتاب بود. چند روز بعد، چند صفحه از کتاب را خواندم اما ادامه ندادم. تقریبا شش ماه بعد دوباره کتاب را دست گرفتم و کامل خواندم و حس کردم چقدر ویلی لومان(شخصیت اصلی نمایشنامه) شبیه من است: آدمیکه همیشه سعی میکند به خودش بقبولاند هنوز زنده است و هر آن بیشتر به مرگ فکر میکند.
2- حالا که به گذشته نگاه میکنم شیوهی نگاهم به دنیا و سیستمی که آن را اداره میکند، رفتهرفته به این نقطه رسیده که زندگی دقیقاً همین کاریست که ویلی میکند. ثابت کردن خود به سیستم(زنده بودن) و گشتن به دنبال راههایی که خودم را از دست سیستم خلاص کنم(اندیشهی مرگ). جای این دوگانهی زنده بودن/ اندیشهی مرگ را میتوانید با خیلی چیزها پُر کنید. هر دوگانهای که به زندگی شما معنا میبخشد. تنها سختی کار اینجاست که بتوانید با این حقیقت مواجه شوید در جوانی مثل ویلی 63 ساله باشید!
3- وقتی که رفت ایتالیا،
فلیپ سیمور هافمن داشت نقش ویلی لومان را در برادوی بازی میکرد. به نظر جفتمان
همزمانی معنی داری میآمد. جفتمان داشتیم روی دوگانههایمان کار میکردیم. این شد که وقتی عکسِ هنرنمایی هافمن را برایم
فرستاد، بیدرنگ گذاشتمش سر درِ فیس بوکم.

4- حالا که هم او رفته و هم هافمن، به این نتیجه رسیدهام که میزان نزدیکی آدمها بهیکدیگر وقتی معلوم میشود که بدانی دوگانهی طرفت چیست. چطور خودش را با چرخدندههای دنیا وفق میدهد. وقتی زیر فشار زندگی استخوان میترکاند و در تنهایی برای خودش «تحمل کن عزیز دل شکسته میخواند»، از کجای دلش به سیاهی شب نور مهتاب میپاشد؟
5- دَمدَمهای سالروزِ رفتنش بود که ترانه علیدوستی عکسی منتشر کرد مربوط به ضبط صدای فیلم "فروشنده". برای خیلیها عکسی معمولی بود ولی برای من نه. احساس کردم قلبم فشرده شد و دردی گنگ توی دلم پیچید. چیزِ آزاردهندهای توی عکس بود که هنوز هم درکش نمیکنم

6- توی سالن سینما قفل شدهام روی چشمان شهاب حسینی(/عماد) که دارد زیر فشار له میشود. بغض دارد به گلویم خنج میکشد. شرایط جوریست که عماد یکی از دوگانههایش را از دست داده. تعادل زندگی از دستش در رفته. کسی او را درک نمیکند و این برایم عذابآور است.
7- آقای نارنجی معتقد است جهانِ هستی فارغ از هر سیستمیکه بر آن حاکم است، بر اساس دوگانههای انسانها، در تعادل به سَر میبرد. کسانی که بر هر دلیلی این تعادل را بر هم میزنند مستحق مجازاتند. این حق را از خود و آنها سلب نکنید. تعادل دنیا را به هم نزنید!
8- شاید ما هم به آن کشیده نیاز داشته باشیم تا مثل ویلی(/ عماد) از این کابوس بیدار شویم.